نی نی ناز من ***** منتظرم منتظر آمدنت

بدون عنوان

سلام به عزیز دل مامان و بابا عزیز دلم ، امروز سالگرد عقدمون هست و باز دوباره من و بابایی باید بدون تو جشن بگیریم . امسالم نیومدی ما رو همچنان چشم انتظار خودت گذاشتی مگه مارو دوست نداری ؟ کی می خوای بیایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بخدا دلم خیلی هواتو کرده، همش داره نگرانی من و بابایی بیشتر میشه نکنه که ................ تورو خدا بیا ، بیا و دل ما رو از آمدنت شاد کن ای امید زندگی من........ ...
28 آبان 1391

بدون عنوان

گیله مرد میگفت : نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛ نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ... مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ... شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ... هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ... و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...   ...
27 آبان 1391

کوچولوی من زودتر بیا

سلام عزیز دل من می دونی امروز چه روزیه ، امروز 5 روز هست که کوچولوی خاله به دنیا اومده و ما امشب مراسم داریم براش  . عزیز دلم از صبح همش استرس دارم که چطوری با این فامیل روبرو بشم . هی ازم می پرسن به فکر نشدی ، همش نصیحت که دیر میشه و.......... چون خاله از من کوچکتره و منم همش باید دروغ بگم که فعلا درس و دانشگاه هست ، گرفتارم ، وقت نمیشه و.......... عزیز دل من کی می آیی که منو از این همه سوال و جواب نجات بدی تورو خدا زودتر بیا ................... ...
24 آبان 1391

بدون عنوان

گاهی دلم ازهرچه آدم است میگیرد... گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد... نه به شکل " دوستت دارم"  و یا نه به شکل " بی تو میمیرم " ... ساده شاید ، مثل :           "  دلتنگ نباش، امیدت به خدا ... فردا روز دیگری ست ! "
24 آبان 1391

بدون عنوان

  تو را می خوانم با بغض کال ، در پناه یک التماس بارانی تو را می خوانم. در لابه لای دامن پر چین شب با حضور مهتاب و فلم تو را می خوانم. تو را میخوانم تا که اگر آمدنت نزدیک است بگو تا زمین و زمان را فرش راهت کنم .   ...
22 آبان 1391

این ماه هم نیومدی

نی نی ناز من سلام این ماهم نیومدی و منو باز در انتظار دیدنت گذاشتی . عزیز دل من ، من و بابایی این ماه که رفته بودیم کربلا خیلی خیلی از امام حسین (ع) تو رو خواسته بودیم و خیلی هم امید وار بودیم ولی مثل اینکه صلاح نبود که بیایی .عزیز دل مامان اینقدر اذیتمون نکن و چشم انتظارمون نگذار . بیا بیا که دیگه داره طاقتم تموم میشه
22 آبان 1391

تکرار

  امشب تمام حوصله ام را... در يک كلام كوچک... در تو... خلاصه كردم!! اي كاش مي شد... يک بار! تنها همين... يک بار! تكرار مي شدي   ...
22 آبان 1391

آهای مردم مرا هم دعا کنید آهای کسانی که بر شاخه های درخت امید دخیل بسته بودید. دخیل های آبی و زرد و قرمز را گره زده بودید و دل را به گره گشا سپرده بودید تا مسافرتان سالم از سفر باز گردد !!!! دیدم که گره هایتان باز شد و معشوق و مسافرتان سوار بر اسب سفید دوباره بسویتان بازگشت و دعایتان مستجاب شد. مرا هم دعا کنید !!! آهای کسانی که سفر کردید به شهر خدا برای دیدارش و گرداگرد خانه محبوب خویش طواف کردید. اشک های شوق باریدید و دست نیاز بسوی آسمانش بلند کردید ، دعا خواندید و از او طلب کردید !!!! دیدم که در های رحمتش از آسمان ناگاه باز شد و آنچه طلب می کردید بر شما بارید. مرا هم دعا کنید !!!! آهای کسانی که به دیدارش مشتاق شدید و و ...
22 آبان 1391

بدون عنوان

مے گوينـد قِسمتـــ نيستـــ حِکمَتـــ استـــ !! . . . . . خدايـا . . . . مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ . امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ را مے دانـی . . . . . . مـگــه نــه ؟؟؟ ...
22 آبان 1391
1